۱۳۹۰ مهر ۷, پنجشنبه

آغاز نو

زمان میگذرد، دوباره فصل سردی فرا میرسد، در این روز ها احساس سردی میکنم، دنبال کورتی سال گذشته ام میگردم. هفته ششم سمستر خزانی هم گذشت، رفتیم هفته هفتم نزدیک امتحان 20% ، همه در آرزوی تمام شدن این سمستر هستند از یکطرف هشدار استادان به شاگردان و ترساندن از ناکام کردن در امتحان اخیر سمستر.
این روز ها خیلی مصروف هستم حتی از انجام دادن وظایف خانگی عاجز و بی خبر میمانم و گاهی وقت بخاطر ناوقت رسیدن در کلاس نیم ساعت در پشت در می مانم. بعد از چند روز مصروفیت، امروز خواستم چند کلمه در صفحه وبلاگم بنویسم.

حالا در کلاس وبلاگ نویسی هستم که باید چند موضوع در وبلاگم بروز بدهم، از شروع این کورس وعده داده بودم که هر روز وبلاگم را بروز میدهم ولی موفق نشدم شاید بخاطر گرفتاری زیاد یا هم بخاطر نداشتن خط انترنت یا هم ...
ولی این بار تصمیم گرفتم حد اقل روزانه یک موضوع پست کنم ولی از این روز به بعد تصمیم جدی جدی ، باخودم عهد کردم از همه اولتر روزانه چند جمله از رویدادهای که در زنده گی اتفاق می افتد در این صحفه بنویسم. گرچند رویدادهای بی شماری است، کوشش میکنم از تمام این رویداها یک مطلب جالب بگذارم.